چقدر منتظرم که صبا بنویسد، هر روز میروم و وبلاگش را چک میکنم.چقدر خوشحالم که کتیبهی بزرگ یا حسین که از آن سفر عجیب و به یاد ماندنی کربلا برای مامان سوغاتی آورده بودیم حالا روی دیوارمان جا خوش کرده. چقدر خوشحالم که از انبوهِ خشمها و استیصالها و حسهای درهم برهم امروز عصر، توانستم با تلاش زیاد و زور زدنِ زیاد جان خودم و کودکم را تقریبا سالم بیرون بکشم.
چقدر خوشحالم غم دارم.
چقدر خوشحالم که مدام از خودم میپرسم که این حرف را برای چه میگویی؟این کار را برای چه انجام میدهی؟چقدر خوب است که وسط جلسه یادم افتاد که قلبم را یادم نرود و قرارم را با قلبم.
چقدر خوب است که تو را دارم حسین...
بازدید : 7
چهارشنبه 16 بهمن 1403 زمان : 4:46
![فردا شکل امروز نیست](/images/no_image.png)